گمونم ۸ یا ۱۰ ماه پیش فهمیدم یکی از بچه ها شیطنت میکنه و گاهی یه سری وسیله با خودش میبره 

با هزار بالا و مایین تونستم نگهش دارم و صرفا جاشو تغییر دادم

خیلی باهوش و فنی بود 

واحدم که عوض شد 

آوردمش پیش خودم بابت کارای روزانه 

عالی بود 

دیروز فهمیدم باز.

تمام دیشب با معده درد به خودم پیچیدم 

حس تلخی بود لگد زدن به اعتمادم 

من از خودم و آبروم مایه گذاشته بودم و نه تنها نگاش داشته بودم با خودم منتقلشم کردم

واقعا شکست بود برام 

براش توضیح دادم منطقی 

۵ روز دیگه ام پدر میشه اتفاقا 

بهش گفتم به خاطر دخترش که توو راهِ تا پایان قرار دادش میمونه.

وقتی اونقدر عصبانی بودم و نا امید و شکست خورده 

حق دادم 

سلب اعتماد تلخ خیلی 

تلخ ترم میشه وقتی یه رابطه ی انسانی و عاطفی باشه نه کاری 

درسته مثل روز برام روشنه که باز نگهش میدارم و فرصت میدم 

ولی قشنگ دلم شکست :)

هر چی گشتم جز خیر براش نداشتم 

نمیدونم شاید این دیدگاه من بوده

اسم دخترشو میخاد بزاره آرام.

آرام 

درست برعکس این روزای من 

نامه هامو دیگه ندارم 

دست خطاش 

چنتا کتاب با نوشته ی داخلش و دست خطش مونده هنوز 

عجیب که خسته نمیشم 

باورش برا خودمم سخته که هر روز چک میکنم نوت صورتی روی یخچال رو که نکنه تغییر کرده باشه 

#این دخترره چرا بیداره اون اقاهه و گربه خواب؟

@نمیدونم شاید چون دوس داشت نگاهمون کنه وقتی خوابیم

#خوابیم؟؟؟؟؟اینا الان شمایین؟

@بودیم :)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Lisa آموزش رویت مدرسه توسعه فردی و کسب و کار علی مسچی زاویه لوله بازکنی و تخلیه چاه محصولات آفاکس Floyd فروشگاه قاليشويي بانو