متولد ۶۵ 

میشه ۳۳ 

۷ سال از من بزرگتره 

نخبه ی علمی محسوب میشه و بسیار باهوش 

تنها باهوش واقعی ای که باهاش کار کردم 

مبدع 

خلاق 

وقتی داشتم از انبار استعفا میدادم که بیام واحد فن خیلیا گفتن سخت کار کردن باهاش و اخلاقش خوب نیست 

چاره ای نبود 

اومدم 

محتاط و با ترس عمل میکردم 

خیلی جالبه من ترسو ترینم از نظر خودم 

و بارها این کلمرو توو نوشته هام دیدم!!

ولی بی کله ترین محسوب میشم از نظر دیگران و این تفاوت نگاه از بیرون و درون

فقط فقط و فقط 

حرفامون کاری بود 

انگار به اونم گفته بودن این پسره در پس چهره ی مهربانش هیولایی خفته داره!!!!

شاید بهش گفته بودن که با مدیر مستقیم خودش فقط زد و خرد فیزیکی نکرده!

زمان!

گذشت گذشت گذشت 

و استارت از یه بازی استقلال شروع شد

گفت میبره یا میبازه و شروع!!

این آغاز بود 

آغاز فلسفه 

منطق 

شعر 

ادبیات 

سینما 

ابعاد رفتاری 

و کمترین نکته ی حرفامون مدت هاست که کاره!!!

خاطرات دبیرستان 

دانشگاه 

ازدواج 

کار 

و و و  

هیج وقت بیرون محیط کارخونه ندیدمش 

تا دیروز

جیلی بیلی بلاخره رفته و من موندم پاهام فعلن

حوصله سرویس ندارم و ترجیحم پیاده رفتن حتی 

جیلی بیلی!اسم میزاشت واسه همه چی!الان شاید دیگه دوس نداره.

بگذریم 

از کارخونه اومدم بیرون 

و ساعت نامتداولی بود برای خروج 

بوق

و سلمان پور 

بیا بشین ببرمت

نشستم و شروع 

تنها زندگی میکنی؟

آره 

و و و و 

خیلی سالمی

و و و 

خجالتی ای 

ووووو 

عمق داری

ووو  

.

.

.

معمولی بود تا اینکه پرسید خوشبختی از نظر تو یعنی چی؟

خوشبختی یعنی ثبات و آرامش و لبخند اطرافیانم

قشنگِ منم تعریفم نزدیکِ 

توو ذهنم ولی یچیز دیگه بود 

خوشبختی یعنی اون دختر ترکه ای که کیفش باز بود 

همون که یه نوشابه کنار دستش بود و گفت واتس اپ یعنی این 

یعنی ۷ سال پیش تا الان 

و من دیگه ندارمش.

نگفتم 

گفت بعد ۱۰ سال با یکی راحت حرف میزنه و میفهمه و زود میگره و من باهوشم

مدت هاست ذوق زده نمیشم 

براش تعریف نمیکنم که واکنششو ببینم و بعد ذوق کنم 

حتی خوشحالیم با واکنشاش تعریف میشد 

هیچ وقت نفهمید نن بیشتر از اون دوستش داشتم.

هیچ وقت.

پیاده شدم و جالبه که توو راه راجع به آدرس بلد نبودنم حرف زدیم و من گم شدم بعد پیاده شدنم!!!!

ضیابری رو با اول مطهری اشباه گرفتم و گم شدم و بعد دربست تا خونه.

درد 

درد 

درد 

و خواب 

صبح 

یه متن طولانی 

فک کردم خوابم 

واقعا خوابا 

تو خواب بیداری براش جز به جز توضیح دادم 

و گفتم خوابی

دیدم نوشته نگران شده 

شک کردم.

انقدر کنده شده دلم.

باور میکنی انقدر دلم کنده شده و اذیت شدم.

اذیت شدم خیلی.

من مقصر بودم 

و میپذیرم 

ولی خیلی اذیت شدم.خیلی.

شک کردم.

تمام این مدت شک کردم که نکنه الان وقتی میرم باشه 

مصطفی میگه بریم فلان جا اونجا باشه 

مدتها نبود نشد و من موندم زخم هرباره کنده شدن دلم.

من واقعا به درک کوچکی از انتظار یه مادر یه پدر و یه همسر یا فرزند در قبال غیبت عزیزش رسیدم.

من اشتباه کرده بودم ولی.

حتی ولی برای خودم نزاشتم یه بارم.

چقدر اذیت شدم 

جسمی روحی.

چه دوران عجیبی.

سخت سخت 

پیر شدم واقعا 

شکستم.

راضی ام.

داشتم شکمو میگفتم.

گفتم نکنه برای دل من مصطفی داره اون پشت پیام میده.

دیوونه شدم.

نگران!

توو رویام دیدنش با گریه است 

شدید 

شدید 

شدید

ولی واقعیش احتمالا فقط خندم بگیره.

بخندم 

بخندم و بعدش گریم بگیره 

بعدش بهش بگم 

من دوست دارم و برام هیچ چیز مهم نیست مرسی که زدی روی این میز.

فک کنم اونجایی که هیچ وقت ولی برای خودم نزاشتم 

میخاستم بگم که ولی دلم میخاست بزنی روی میز.بزنی روی میز جمعمون کنی به همه به خودت به من بگی زندگیم مهمتره.

این انتظاره من بود 

و غلط ترین انتظار 

یه خواسته ی دلی بود همین.

باورم نمیشه انقدر آسیب دیدم و جون ندارم.

جون ندارم و با بی جونی تمام باز امید دارم.

امید.

حتی وقتی فهمیدم واقعی و خواب نبود.

وقتی گفت 

من دیگه اون آدم قبل نیستم. اصلن فکر نکن روش ها و اتفاق های قبل رو من تاثیر میذاره. خودمم نمیدونم چی میخام و چی باید بکنم. بنابراین ترجیح میدم فاصله سر جاش باشه

میخاستم بگم 

نه هیچی نمیخاستم بگم 

هیچی 

من مدت هاست چیزی نمیگم.

من مدت هاست حقی برای خودم قاعل نشدم و تهش اینه که بگم من دل تنگم برات.

دل تنگی چقدر واژه ی پری شده برام.

چقدر نحیف و شکسته ام.

نمیدونم.

خوشبختی یعنی چی.

دلم یه بغل میخاد فقط 

فقط یه بغل که بگه تموم شد.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کلینیک بواسیر بصیرت، بصیرت، دید درونی Sara نسل برتر """""ستار""""" یادداشت های پراکنده من Kenneth مهره مار اصل